قبول کردن

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

بنده طلعت آن باش که آنی دارد

شیوه حور و پری خوب و لطیفست ولی

خوبی آنست ولی لطافت که فلانی دارد

چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب

که بامید تو خوش آب روانی دارد

خم ابروی تو در صنعت تیراندازی

بستد از دست هر آنکس که کمانی دارد

گوی خوبی که برد از تو که خورشید آنجا

نه سواریست که دردست عنانی دارد

دلنشان شد سخنم تا تو قبولش کردی

آری آری سخن عشق نشانی دارد

در ره عشق نشد کس بیقین محرم راز

هر کسی بر حسب فهم گمانی دارد

با خرابات نشینان زکرمات ملاف

هر سخن وقتی و هرنکته مکانی دارد

مدعی گو لغزد نکته به حافظ مفروش

کلک ما نیز بیانی و زبانی دارد

 

یاری

ما زیاران چشم یاری داشتیم